آوینی ،شهیدحقیقت...
آوینی تاآن هنگام که شاهدوجه دوست شد،کمتر مشهوداهل قلم بودوآنگاه که پیر قوم وروح الله؛سیدشهیدان اهل قلمش خواندوبرتابوت او بوسه زد،ازکیستی اوپرسیدند.ولی چه غم که درسال هاشهیداهل نظر بودواین شیوه ای قدیم است که راوی راکمترروایت کنند؛اوراوی فتح بود،آن فتوحی که آب وخاک رامی گشاید،اوفتح حضرت روح الله راروایت می کرد،فتح النفس را،فتح جان هارا،فتح خون را. اوبه روشنگری، به هنرف به سینما وبه سبیل های نیچه ای خودش وبیش ازهمه اینهابه خودش اندیشیده بود.اوازخودپرسیده بودکه چه شدکه مرتضی،سیدمرتضی شده بود؟وچون خودروزگاری روشنگرمآب بود خوب می دانست که از چه چیزی به چه چیز منقلب شده است،اومی خواست رامی فهمیدزیرا خودمظهر دو درخواست بود؛اواندیشه هایش رابه ارث گذاشته بوداما؛اندیشه های اورا نمی خواستیم وآوینی روایت فتح رابسنده کرده بودیم. آوینی،علاوه برمخالفت باتکنولوژی درمقام نظر،قائل به جمع شدن سنّت وتجدّد درهیچ مرتبه ای نیست .او تکنولوژی راکاملاً جهت دار وغرض مندمی داند وآن رابادین داری قابل جمع نمی داند.از سویی به نظر وی((چیزی))اسلامی است که در ماده وصورت منبعث از اسلام باشد.امّاهمانگونه که ذکر شد،در برخی موارد امکان استفاده از تکنیک رابا دشواری پذیرفته است.این شهید بزرگوار درکتاب سه جلدی خود،((آین? جادو))که تلاش اوبرای به عرصه ی عمل آوردن نظرات کلی در مصداق سینمااست،پس از تأکید مکرر برهدف داری سینما وعدم قابلیت سینمابرای ظرف هر مظروفی شدن وبا علائم صریحوحدت میان محتواوتکنیک و وحدت سینما باکلیت تمدن غرب می گوید:قالب های هنری غربی هر نوع پیام یامحتوایی رانمی پذیرد وکسی که می خواهد درسینما وتلویزیون،عوالم غیبی وحال وهوای معنوی انسانها رابه تصویر بکشدباید برتکنیک بسیار پیچید? این وسایل غلبه کندو اگرمحتوای سینما بخواهدکه به سوی حق واسلام متمایل گرددتکنیک سینما،یعنی مجموع? روش ها وابزارآن مجالی است که باید خرق شود،این سخنان ،به نظری? رسوخ در روح تکنیک مشهور گشت ومعتقد است تکنیک تمام توانایی های خود رابه منص? ظهور نرسانده وبااعمال ولایت وتسلّط برابزار وخرق آن -گذشتن از آن -می توان امکان وفضای جدیدی از تکنیک به دست آوردکه قابلیّت استفاده در مسیر حقّ وحقیقت راداشته باشد.لذا به نظرنگارنده نظرآوینی ولو امکان خرق حجاب تکنیک در شرایط بسیار دشوار به دست اهل ولایت است؛امّا او این خرد ورسوخ را بسی مشکل می داندآوینی در مقام نظر،در طیف نافیان کلّی است ونظر خرد ورسوخ وخرق به عنوان راه حلی در مقام عمل است.
پایان دوران رنج
با انقلاب اسلامی اتفاق جدیدی در عالم می افتد.جهت این انقلاب بر خلاف تمام جنبش های مردمی و اجتماعی سد? گذشته برخلاف مسیری است که تمدن غرب آغاز کرده است ظاهرأوباطنأ اینگونه است مثلأ هم در شعارهای ظاهری مردم ((نه شرقی نه غربی))وجود دارد وهم در مبانی .اصل وجود انقلاب اسلامی،یک((نه))بزرگ است به تمام مبانی فکری وارزشی تمدن غربی.معمار انقلاب اسلامی،حضرت امام(ره)دیگر بازبان علوم روز با مردم صحبت نمی کندوحتّی در مورد معاملات جهانی هم به زبان علوم جدید،با هیچ گونه از این مسائل مواجه نمی شود.این عدم مواجهه حضرت امام(ره)بامسائل عالم جدیدبه وسیله علوم جدیدبه دلیل آشنا نبودن حضرت امام(ره)با علوم طبیعی وعلوم جدید نیست.حضرت امام(ره)در فراستی که از خودشان در شعار وحدت حوزه ودانشگاه نشان دادند،ثابت کردند که این علوم وزیر بنای آنها رامی شناسد ودقت در صحبتهای ایشان مشخص می کندکه حضرت امام(ره)به ماهیت علم جدیدآشنایی و وقوف دارند وحتی به عظمتهای ظاهری علم جدیدحرکت نمی کنند.یعنی مثلاّبرای رهبری اجتماع به جامعه شناسی جدید متوسل نمی شوند.
انقلاب اسلامی وعالم کنونی
معضل مابعد از انقلاب اسلامی این است که ما بااین عالم تحقق یافته چهنسبتی داریم؟واین که مخالفت کردن یاازبین بردن این معضل چه اثری می تواند داشته باشد.وبالاخره چه کار باید با آن بکنیم؟((إنّ الله لایُغَیٍّرُمابقَومٍ حتّی یُغیِّرُوامابِأنفُسِهِم))[1] یعنی به وجودآمدن عالمی برمبنای دینی ،مؤکول استبر انقلاب انفسی.در فضای انقلاب اسلامی دم زدن از دموکراسی به معنای ارتجاع وبرگشت به قرن هجدهم است.وقتی می گوییم دموکراسی، به مدلها وتئوری های مختلفکار نداریم.به جوهر تمام آن چیزی که به آن می گویند دموکراسی کار داریم یعنی«حاکمیت عقل جمعی بشری در اداره جامعه به جای تلقی وحیانی از عالم»کسی در این شک ندارد.ازاول انقلاب تا کنون جریان فکری اصیل انقلاب اسلامی مومن حقیقی خیلی کم دارد.شاید اگر از لحاظ نظری بخواهید دنبال آدمهایی بروید که مثلاّآثاری در این زمینه داشته باشند،بعد از صحیفه نور حضرت امام(ره)وآثار چند تا از شهداچیز دیگری اصلاّپیدا نکنید،منظورم این جریان است که از یک سوبه نقدتمدن غربی می پردازدواز سوی دیگر به طور اجمال به مدینه ای که برقرارخواهد شد می پردازد.
فردایی دیگر
شهید آوینی تعریفی که ازهنرارائه می دهددرکتاب (مبانی نظری هنر)تقریباً مأخوذازمقالات(درباره شعر) است. می گوید: (هنرشیدایی حق است،هنرشیدایی حقیقت است) تعریفی ازهنر ارائه می دهد که به عرفان نزدیک می شود ومادرآخر می فهمیم که هنرمورد نظر اوست ومصداق کاملش هم خودش است،عین همان عرفان است،منتهی باچیزی بیشتر،به معنای قدرت بیان آن شیدایی . شهیدآوینی درزندگی قبل ازانقلاب خود باتمدن غربی زیسته (نه اینکه فلسفه غربی خوانده یامبانی نظری غرب رامطالعه کرده )،باغرب ودرغرب زیسته ،نه به این معناکه دراروپایاآمریکا زیسته البته منافاتی هم ندارد چراکه هیچ جایی عالم ازدست غرب امنیت نداردوبه همان جایی رسیدکه غرب است معنای این زیستن این است که تاآن نهایت راهی راکه درغرب می شود رفت اوتجربه کرده است. اومصداق این آیه شریفه است که می فرماید:( والذین کفروا اولیاوهم الطاغوت)[2]یعنی هرکه تاآخرطاغوت رفته است... وجریان روشنفکری درایران به تعدادانگشتان دست آدم پیدا نمی کنیدکه خطرچنین تجربه کردنی رابه جان پذیرفته باشدشایدمعدود نظراتی راپیداکنید که مثلاً شاخص آنها( صادق هدایت است)که بانیهیلیسم اورا می برده ،رفته است(شهید آوینی) تااین حد،تمام غرب راتجربه کرده وبه لطف خدابا انقلاب اسلامی وظهورحضرت امام (ره) مواجه شده است ودرمتن ظلمت، این نوررایافته است.تعبیری که حضرت امام درباره انقلاب دارند که «انقلاب ماانفجارنوربود» برای ایشان معنادارد. تمام مباحث او، دینی، حقیقی وانقلابی است ووجهه نظراو اعتراض وتهاجمی است نسبت به غرب .انقلابی است ، یعنی بوی تحول ازهمه جای آن می آید.این آثار حاصل یک تغییر انفسی ویک تجربه نفسانی و حقیقی است.
این آدم جرات این را داشته ،یااین توفیق برایش حاصل شده ،که این خطررابه جان بخرد تاآخر خط غرب وتاآخرخط دین برود. آخر خط دین هم مرگ است ولی نوع مرگ آن فرق می کند. آخراین خط ،شوق به مرگ است .امااگر بخواهیدمعنای آن مرگ یافنا یا"نیهیل" یا"نفی نفی" وفرق آن رابانفی عرفا بفهمید، فرق آن خودکشی کردن وشهادت است. درهردو شوق برای مردن است. واین حاصل تجربه نفسانی است.
آیه مذکور«إنَّ اللهَ لایُغَیِّرُمابِقَومٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مابِأَنفُسِهِم»[3] هم مصداق فردی وهم مصداق فردی بشر می تواند تحقق پیداکند. تجربه جنگ به ماثابت کرد که مادر عین به کارگیری تکنولوژی می توانیم وابسته به آن نباشیم . این که شهید رجایی می گفت: «آن روزی که اسلحه ومهمات ماتمام شود، اول جنگیدن ماست » شعارنبود، بلکه واقعاً به آن معتقد بود.